سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 34
کل بازدید : 29548
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/19 ساعت 1:5 ع توسط جواد قاسم آبادی


اروپائیان در رشته هاى دیگر علمى مانند مکانیک ، شیمى ، طب ، نجوم ، ستاره شناسى ، جغرافیا، دریانوردى و ... نیز مدیون مسلمانان هستند. کاشف (الکل ) که در زبان انگلیسى به آن (Alcohol) گفته مى شود، (محمدبن زکریاى رازى )(49) دانشمند ایرانى است . در پزشکى امروز غرب ، هنوز اسامى برخى بیماریها، عربى است . مانند بیمارى سرماخوردگى که به آن (آنفولانزا) مى گویند که همان (انف العنزه ) یعنى بینى بز است ! کسى که سرما مى خورده و آب ریزش بینى پیدا مى کرده است او را به بز تشبیه مى کرده اند.این کلمه از عربى وارد فرهنگ اروپایى شده و از آنجا به عنوان یک نام مدرن غربى به شرق برگشته است !
هزاران اصطلاح و واژه دیگر شبیه آن ، در ادبیات اروپائى وجود دارد. از جمله
(ترافیک ) که همان (ترفیق ) عربى مى باشد ،یا (آدمیرال ) که از (امیر الماء) گرفته شده است ، (کابل ) که از (حبل ) و (مگزین ) که از (مخزن ) اقتباس گردیده است . اسامى برخى ادوات موسیقى مثل (گیتار) که از (قیطاره ) گرفته شده یا (بازار) و (کاروان ) که عینا از زبان فارسى اخذ شده اند.(50)
از این موارد بسیار است ، امّا برخى روشنفکران ما که گرفتار سطحى نگرى و خودکم بینى شده اند، اساسا این حقائق را در نمى یابند و هیبت و هیمنه غرب و بیمارى غربزدگى ، آنها را از درک حقائق باز داشته است و لذا ضرورت دارد مراکز تحقیقاتى و پژوهشى ، سهم تمدن اسلامى در پیشرفت بشریت و تاءثیرى که این تمدن بر توسعه علم و تکنولوژى داشته و بدلایل متعدد مخفى مانده است را، مشخص نموده و نتایج آن را به جامعه ارائه کنند.
اروپائیان در انکار و سرپوش گذاشتن بر این افتخارات ، تلاش بسیارى کردند. آنان به معنى واقعى کلمه در امانتى که اسلام در اختیار آنهاقرار داد، خیانت کردند و پاسخ نیکى را به بدى دادند ! بسیارى از کشفیات و اختراعات مسلمانان را به نام خود مصادره کردند. آنان سرمایه هاى بى بدیل تمدن اسلامى در آندلس را وحشیانه تصاحب کرده به تملک خود در آوردند و صاحبان و مالکان حقیقى آنها را نیز هرگز معرفى نکردند. آنچه را که از مسلمین گرفته بودند به قیمتى گزاف به آنان برگرداندند . واژه مبتذلى مانند
(آب بینى بز ) را به عنوان (آنفولانزا) تحویل ما دادند و ما نیز به استعمال آن افتخار مى کنیم !؟
انحطاط مسیحیت و زوال حاکمیت کلیسا در مغرب زمین 
در پایان قرون وسطى ، مسیحیت و نظام کلیسا که از بحرانهاى عمیقى رنج مى برد، دچار انحطاط و فروپاشى گردید که برخى دلائل آن به شرح زیر است :
انجیل و مسیحیت تحریف شده : 
ریشه اصلى بحران در مسیحیت و حاکمیت کلیسا را باید در انجیل به عنوان مرجع اصلى تعالیم آن دین و هم چنین نهاد و ذات مسیحیت دانست . واقعیت آن است که انجیل ، برغم آن چه که ادعا مى شود، کتابى آسمانى و متضمن وحى الهى نیست بلکه مجموعه یادداشت ها، خاطرات و حاصل اندیشه تعدادى از پیروان حضرت مسیح (ع ) است که پس از سالها از عروج آن پیامبر الهى ، مطالبى را که باواسطه یا بى واسطه شنیده و بعضا تصورات و برداشت هاى خود را تدوین نمودند و نام آن را کتاب مقدّس گذاردند. و انجیل رسمى موجود که خود شامل چهار انجیل است ، از میان بیش از سیصد انجیل ، توسط کلیسا برگزیده شده و سایر اناجیل که در بسیارى موارد از لحاظ شکل و محتوا با انجیلهاى چهارگانه فعلى تفاوت داشته اند جمع آورى شده و بطور کامل از بین برده شده اند. و انجیلهاى چهارگانه موجود نیز که از ترجمه هاى مختلف گذشته اند در موارد بسیار با هم تفاوت و بعضا تضاد دارند و در طول زمان نیز توسط رهبران کلیسا مورد دستکاریها و تغییرات فراوانى قرار گرفته اند. بدیهى است یک اینچنین کتابى بعنوان مرجع دینى مسیحیت که فاقد یک مبناى وحیانى درست و قابل اعتماد است ، نمى تواند پاسخگوى نیاز بشر به هدایت الهى و مبناى زندگى دینى واقع شود.
علاوه بر این ، مسیحیت نیز بعد از عروج عیسى مسیح (ع ) هم توسط پیروان او و هم از سوى قدرتهاى حاکم و هم به وسیله ى یهودیان ، مورد دستبرد، تغییر و تحریف قرار گرفت ، ضمن آن که این دین که آخرین پیام الهى نبوده و مى بایست در ساختار کلى جریان نبوت ، توسط پیامبر عظیم الشاءن اسلام تکمیل و تتمیم مى یافت ، بهیچوجه پاسخگوى نیاز بشر در طول زمان نبود.
جرم کلیسا و روحانیت مسیحى آن بود که برغم سفارشات حضرت مسیح (ع ) و آیات انجیل اصلى که ظهور پیامبر خاتم را وعده داده بود و آنها را ملزم به تبعیت از او کرده بود، در مقابل اسلام و ظهور پیامبر آخرین که در اواخر قرن ششم میلادى اتفاق افتاد، مقاومت کردند و تسلیم نشدند و مردم را از تمسک به دین جدید الهى بازداشتند. این منشاء بن بست در نظام فکرى و عملى مسیحیت گردید و مسیحیت در ذات خود عقیم و سترون باقى ماند و عمده ترین علت بحرانى را که در پایان قرون وسطى دامان آن را فرا گرفت باید در اینچنین تضاد ماهوى و جوهرى جستجو نمود. این منشاء آن شد که مسیحیت براى جبران خلاءهاى تئوریک و نظامات عملى خود، از فلسفه هاى یونانى و غیر یونانى و اندیشه هاى نارسا و رویه هاى غیر الهى وام گیرد. این عامل ، بهمراه سایر عواملى که بر خواهیم شمرد مسیحیت و حاکمیت کلیسا را به سراشیبى سقوط و اضمحلال کشاند.
(51)
فقر کلامى و ضعف فلسفى مسیحیت : 
ایراد اساسى فلسفه اسکولاستیک (52) این بود که ، برخلاف روش فلسفى در جهان اسلام ،چنین القاء مى شد که آنچه فلاسفه بزرگ مسیحى همچون (آلبرت کبیر) (53) یا(سن توماس ) (54) گفته اند، حق مطلق است و هیچ کس ‍ حق مخالفت با آن را ندارد و این ، اشتباه بزرگ کلیسا بود و از جمله دلائلى است که منجر به سقوط کلیسا و در نهایت جدا شدن دین از تمدن در اروپا شد. آنان درباره مجموعه معارفى که اسمش را فلسفه اسکولاستیک نهاده بودند، گرفتار مطلق اندیشى بوده و آن را حرف آخر مى دانستند و مخالفت با آن ، عناد با خداوند و دشمنى با مسیحیت تلقى مى شد. این در حالى بود که بسیارى از تعالیمى که به نام عیسى مسیح (ع ) در مسیحیت رواج داشته و دارد، حاصل اندیشه بشرى بوده و پایگاهى در وحى و دین الهى ندارد. به عنوان مثال ، مباحث مربوط به فلکیّات در فلسفه اسکولاسیتک ، از ابن سینا اقتباس شده بود و او نیز در فلسفه تحت تاءثیر ارسطو و در نجوم از آراء (بطلمیوس )(55) پیروى مى کرد و بطلمیوس زمین را ثابت و بى حرکت و مرکز عالم مى دانست و همه ستارگان و هم چنین خورشید را، گرد او در حرکت مى دانست . اگر چه در جهان اسلام دانشمندانى هم چون ابوریحان بیرونى موفق شدند، معلومات و کشفیّات خود در زمینه نجوم را نسبت به فرضیّات بطلمیوس گسترش بیشترى دهند و دستاوردهاى دقیق ترى ارائه کنند، لکن فلسفه اسکولاستیک بر فرضیات بطلمیوس استوار بود.(56)
با پیشرفت علم ، بشر دست آوردهاى جدیدى در شناخت جهان و طبیعیات پیدا کردو کشفیّات تازه اى انجام شد که بسیارى از نظریات مطرح شده در امور طبیعى در فلسفه اسکولاستیک را زیر سؤ ال برد. امّا چون کلیسا همه این معارف راهم چون وحى منزل ، غیرقابل تشکیک مى دانست ، به کسى اجازه مخالفت نمى داد. در نتیجه ، تناقضى آشکار بین علم رایج و فلسفه کلیسایى پدید آمد و بنیانهاى فلسفه اسکولاستیک را متزلزل ساخت .
به عنوان مثال ، در فلسفه اسکولاستیک راجع به جهان چنین استدلال مى شد که ، انسان گل سر سبد آفرینش و متعالیترین مخلوق خداوند است ، در میان انسانها، پیامبران کاملترین اند. این انسانهاى کامل لزوما باید در متعالى ترین و کاملترین نقطه عالم یعنى مرکز آن ، مستقر باشند .
مرکز عالم جایى است که نقص و ضعف و کاستى در آن نباشد. از آنجا که سایر ستارگان و اجرام آسمانى مدام حرکت مى کنند و جابجا مى شوند و این نشانه نقص و ضعف و نیاز است .انسان کامل باید در جایى مستقر باشد که نقص و کاستى و در نتیجه حرکت و جابجایى ندارد . اگر آنجا داراى حرکت باشد، پس ناقص است و شایسته حضور انسان کامل نمى باشد. از نظر کلیسا، زمین کاملترین نقطه هستى و مرکز عالم بود زیرا مى پنداشت که حرکت و جابجایى در او راه ندارد و لذا شایسته هبوط انسان و پیامبران خداست . این نظریه که بر کیهان شناسى بطلمیوسى استوار بود و زیر بناى بخش قابل توجهى از فلسفه اسکولاستیک و معارف کلیسا را تشکیل مى داد، آن گاه که توسط اندیشمندانى مانند
(کپرنیک ) (57) و (گالیله )(58) ابطال گردید (هر چند قبل از آنها نیز برخى از علماى اسلامى بر متحرک بودن زمین تاءکید داشتند) و کشفیّات علمى نشان داد که زمین ثابت نیست و حرکت مى کند و مرکز عالم نیز نمى باشد، بلکه خود به عنوان جزیى از منظومه شمسى به گرد خود و خورشید مى چرخد(59). این نظریات تازه علمى ، زیر بناى جهان شناسى و همچنین جهان بینى کلیسا را متزلزل ساخت ، بهمین دلیل کلیسا به مبارزه با آن برخاست .(60)
کلیسا در چند مورد دچار اشتباه شده بود: اولا مبناى بخش مهمى از مباحث فلسفى و معارف عقلى و جهان بینى خود را بر یک نظریه سست علمى بنا نهاده بود که نه تنها ریشه در وحى نداشت بلکه برمبناى عقلى و تجربى مستحکمى نیز استوار نبود و ثانیا آن چه را که در واقع نظریه پردازى یک یا چند دانشمند بود، مطلق و غیرقابل انکاردانسته و اجازه بحث وکنکاش و طرح نظرمخالف رانمى داد.
امّا در جهان اسلام چنین اتفاقى رخ نداد. هیچگاه آراء و افکار اندیشمندان اسلامى ، به عنوان نظریه نهایى اسلام و حقیقت مطلق ، قلمداد نمى شد و همواره این مطالب ، مورد بحث و مناقشه و تغییر و اصلاح قرار مى گرفتند
(61). بهمین دلیل بعنوان مثال آراء ابن سینا مورد مخالفت شیخ اشراق قرار مى گرفت و آراء هر دو مورد نقدجدى (ملاصدرا) واقع شد و این وضعیت در گسترده علوم اسلامى وجود داشت و هیچ کس نیز فریاد واسلاما سر نمى داد. چون این افکار را زائیده فکر و اندیشه افراد بشر مى دانستند، نه وحى منزل !
گالیله که از کشفیّات خود به وجد آمده بود، به موعظه پاپ عمل نکرد و حاصل پژوهشهاى خود را منتشر ساخت . در نتیجه ، دستگاه کلیسا وى را مجبور ساخت که از نظریه خود دست بردارد. وى را چند روزى زندانى و سپس در ویلاى خود در
(آرچترى ) تحت نظر قرار دادند. وى مجاز نبود از املاک خود خارج شود(62) اما به او اجازه دادند که مطالعات خود رادنبال کند. وى در این مدت و تا پایان عمر به مطالعه و تحقیق در زمینه مکانیک پرداخت ، زیرا دیگر نمى توانست به مطالعه آسمان بپردازد!(63)
کلیسا برخى دیگر از کشفیّات و حقایق علوم تجربى رابه دلیل مخالفت آنها با باورهاى خود، ناقض ایمان مردم مى دانست و با آن ها مخالفت مى نمود. این کشفیّات فلسفه اسکولاستیک را به زیر سؤ ال مى برد و مورد تردید قرار مى داد.
خشونت و شدت عمل کلیسا در برخورد با مخالفین فکرى خود:  
یکى دیگر از عواملى که زمینه ساز انزجار عمومى از کلیسا و دستگاه روحانیت مسیحى گردید، رفتار خشنى بود که کلیسا در برخورد با مخالفین فکرى خود نشان مى داد. برخلاف اسلام که تاءمل ، اندیشه و تحقیق را در اصول دین نه تنها مجاز، بلکه لازم و واجب مى داند و اصول دین تقلیدى را نفى مى کند و به کلى مردود مى شمارد، در فرهنگ مسیحى ، اصول دین و نظریات مذهبى براى عقل (منطقه ممنوعه ) قلمداد مى شد و هیچکس حق ورود به آن را نداشت . آن چنان که گفتیم ، کلیسا نه فقط عقائد و مطالب خاص مذهبى بلکه یک سلسله اصول علمى مربوط به جهان و انسان را که ریشه فلسفى یونانى و غیریونانى داشته و تدریجا مورد قبول علماى بزرگ مسیحیت قرار گرفته بود را در ردیف اصول عقائد مذهبى قرار داده و مخالفت با آن راجایز نمى شمرد و با مخالفان آن عقائد به شدت برخورد مى کرد. درباره شدّت عمل کلیسا با این چنین افرادى که مرتد تلقى مى شدند، مطالب زیادى در کتابهاى تاریخ تمدن و تاریخ علم آمده است . هر چند به بسیارى از آن مطالب و روایات تاریخى در این باب ، از آن رو که توسط نویسندگان اومانیست بعد از رنسانس که با دید انتقادى و بعضا غرض آمیز علیه مذهب و کلیسا نوشته شده است ، نمى شود اعتماد کرد، لکن فى الجمله برخورد تند و خشم آلود کلیسا با کسانى که نظریاتى خلاف آئین کلیسا ابراز مى داشته اند مورد اتفاق است . وجود محاکمى بنام (انگیزاسیون ) براى تفتیش عقائد مردم و احکام خشنى که صادر مى کرده اند جاى تردیدى در این واقعیت باقى نمى گذارد و این منشاء آن شد که نخبگان و اندیشمندان بتدریج از کلیسا فاصله گرفته و واکنش هاى منفى علیه مسیحیت و دین از سوى مردم پدید آید و کودتا علیه نظام کلیسائى در مغرب زمین ، از سوى نخبگان پاسخ مثبت دریافت دارد.(64)
اقبال کلیسا به دنیا و بازگشت از اصول :
علاوه بر مشکلاتى که در وادى فلسفه ، کلام و علوم براى کلیسا به وجود آمد، رویکرد کلیسا به دنیا و دنیاگرایى رهبران مسیحیت ، آن را به ورطه انحطاط و فساد کشاند.(65) شناخت دلایل و ابعاد این مشکل ، با بررسى کیفیت انتقال تمدن از شرق به غرب ، بهتر فهمیده مى شود.
همانگونه که قبلا بیان کردیم ، در دوران قرون وسطاى اروپا، شرق اسلامى مرکز تمدن عالم بود و علاوه بر انواع و اقسام کالاها و محصولات کشاورزى و صنعتى که به اروپا صادر مى کرد ، علم و دانش و فرهنگ خود را نیز سخاوتمندانه به بشریت ، از جمله ملتهاى اروپایى ارائه مى نمود. این جریان ، در روابط بین کشورهاى اسلامى و اروپا، شروع جنگهاى صلیبى ادامه یافت . از آن پس به دلیل مشکلاتى که در اثر جنگ در راههاى ارتباطى و تجارت با مسلمانان به وجود آمد ، صدور کالا به اروپا به سختى انجام مى شد در نتیجه اروپائیان که بیشتر نیازمندیهاى خود، هم چون ادویه ،پارچه و سایر وسایل زندگى را از شرق و به ویژه کشورهاى اسلامى وارد مى کردند، به دو اقدام دست زدند. از یک سو به تقویت قدرت دریایى خود پرداختند و به جستجوى راههاى ناشناخته دریایى همت گماشتند، که نتیجه آن ، بسط و گسترش راههاى دریائى وکشف سرزمینهاى جدید در جنوب آفریقا و اقیانوسیه و قاره آمریکا، براى آنها گردید و از سوى دیگر، به جاى انتقال کالا و مصنوعات ، به انتقال علم و فن آورى از کشورهاى اسلامى ، مبادرت نمودند.
(66)
آنها افراد و دانش پژوهان خود را به ممالک اسلامى وشرقى گسیل داشتند و از آثار و رساله هاو تحقیقات علمى دانشمندان آنجا نسخه بردارى کردند و در رشته هاى مختلف ، از مسلمانان بهره بردند و به این ترتیب صنعت خود را گسترش دادند(67) تا جایى که صنعت در اروپا بر علم پیشى گرفت و به موتور محرکه علم تبدیل شد.(68)
علاوه بر این ،تکاثر و تجمع پول و ثروت در شهرها، به ویژه شهرهایى که در چهارراههاى ارتباطى قرار داشتند، ثروت هنگفتى را فراهم آورد و طبقه جدیدى را به نام (بورژوا) در مقابل فئودالها به وجود آورد که شغل آنها تجارت و صنعتگرى بود. اینان به دلیل دست یابى به راههاى مختلف تجارى و امکانات تولید انبوه در صنعت ، روزبروز ثروتمندتر شدند. به گونه اى که حجم نقدینگى بسیارى از آنها از فئودالها و زمینداران بزرگ بیشتر گردید و حکومت هانیز از نظر اقتصادى به آنان نیازمند شدند. درنتیجه گرایش به مسیحیت و کلیسا که پشتیبان فئودالیسم سنتى بود، جاى خود را به گرایشات مادى کاسبکارانه و مصرف زدگى و به یک معنى ، بورژوازى داد.
کلیسا بى آنکه اقدام مؤثرى بتواند انجام دهد شاهد وابستگى بیش از پیش ‍ مردم به دنیا و فاصله گرفتن آنان از دین و گرایش به جنبه هاى مادى زندگى بود. جامعه اروپا با حرص وولع عجیبى به دنیا رو آورده بود. ثروت سرشار، اخلاق و فرهنگ بورژوازى ،مال اندوزى و رفاه طلبى ، مردم را مدام از کلیسا دور مى ساخت . در مقابل کلیساها، بناهاى رفیع و مجلل ساخته شد و هنرهاى اومانیستى و لذت محور، جاى گزین عرفان و معنویتى که کلیسا آن را عرضه و تبلیغ مى نمود، گردید .
کشیشان که دیگر نفوذ چندانى در مردم نداشتند، بجاى آنکه مقاومت مؤثرى را در مقابل این هجوم شکل دهند، خود در گرداب دنیاگرایى غرق شدند. آنان نیز به زندگیهاى اشرافى روى آوردند و زرق و برق و منش ‍ بورژوایى ، و جلال و جبروت ثروتمندان و پادشاهان ، فضاهاى ساده و روحانى کلیساها و صومعه ها و دستگاه روحانیت مسیحى را آلود و فرا گرفت . روحانیون مسیحى براى آنکه مردم را به کلیسا بکشانند و به گمان خود آنها را از بى ایمانى نجات دهند، به این فکر افتادند که جاذبه هاى حضور در کلیسا را افزایش دهند.از این رو معمارها، نقاشها و مجسمه سازهاى معروف اروپا را جمع کردند و بناهاى کلیسا و ظواهر و تجملات دستگاه روحانیت مسیحى را براساس ذائقه جدید مردم ، تغییر دادند. در واقع کلیسا را مى توان از اصلى ترین عوامل رواج هنر نقاشى و مجسمه سازى در دوران رنسانس قلمداد کرد. دیوارها و گنبدهاى کلیساهاو نمازخانه ها، محلى براى نمایش آثار مجسمه سازان و نقاشان مشهورى همچون
(جوتو)، (مارتینى )، (گیبرتى )، (رافائل ) و (لئوناردو داوینچى ) گردید که در آن جا در ابتدا تصاویرى به نام حضرت عیسى (ع ) و مریم عذرا و قدیسین مسیحى کشیده مى شد.اما آرام آرام این نقشهاى محجوب ، جاى خود را به تصاویر مجسمه هاى عریان فرشتگان و سپس ، خدایان یونانى و رومى داد.(69)



نص و...   





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ